English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (963 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
omnidirection range U سیستم هدایت چند جهتی هواپیما
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
teleran system U نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
rudders U سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
rudder U سکان هواپیما وسیله هدایت یا خط سیر
laser guidance U سیستم هدایت لیزری
controls U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
controlling U وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
armstrong U سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
coupled mode U روش کنترل پرواز خودکار بااستفاده از سیستم هدایت زمینی
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
mainframe computer U سیستم کامپیوتری قوی که میتواند حافظه با فرفیت بالا را هدایت کند و نیز وسایل پشتیبانی را
leading line U خط هدایت هواپیما
avigation U فن هدایت هواپیما
aircraft modification and control U کنترل و هدایت هواپیما
plane director U نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
vectored attacks U تک هدایت شده هواپیما به هدف
aircraft guide U مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
airmanship U متخصص در خلبانی و هدایت هواپیما
comparative cover U پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
electronic navigation U هدایت هواپیما یا کشتی بادستگاههای الکترونیکی
beacon U امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
beacons U امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
steering U فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
radio approach U دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
homing station U ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما
teleran U دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
ACD U سیستم تلفن خاص که میتواند تماسهای متعددی را مدیریت کند و آنها را طبق دستورات برنامه ریزی شده در پایگاه داده ها هدایت کند
pathfinder guidance U هدایت هواپیماها به وسیله هواپیمای راهنمای مسیر یاراهیاب
crash conversion U تبدیل یک سیستم به سیستم دیگر به وسیله به پایان بردن عملیات سیستم قدیمی به هنگام اجرا شدن سیستم جدید
master slave manipulator U بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
languages U زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language U زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
simulators U برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
simulator U برنامه کامپیوتری که کاربر امکان هدایت هواپیما را میدهد. با نشان داده یک تابلوی کنترل واقعی و صحنههای متحرک .
attitude director indicator U دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
vectored attacks U تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
navigate U هدایت کردن
conduct U هدایت کردن
navigating U هدایت کردن
navigates U هدایت کردن
navigated U هدایت کردن
guide U هدایت کردن
directing U هدایت کردن
guided U هدایت کردن
guides U هدایت کردن
rede U هدایت کردن
directs U هدایت کردن
directed U هدایت کردن
direct U هدایت کردن
steering U هدایت کردن
conveys U هدایت کردن
conveying U هدایت کردن
conveyed U هدایت کردن
conducts U هدایت کردن
convect U هدایت کردن
con U هدایت کردن
conducted U هدایت کردن
conducting U هدایت کردن
cons U هدایت کردن
conning U هدایت کردن
conned U هدایت کردن
convey U هدایت کردن
goldie lock U فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
conducts U هدایت کردن بردن
conducting U هدایت کردن بردن
fire direction U هدایت کردن اتش
conducted U هدایت کردن بردن
conduct U هدایت کردن بردن
direction U مسیر هدایت کردن
robustness U قدرت پوشش یک سیستم وتوانایی آن درمقابل ضربه وافتادن
debunk U کسی را اگاه و هدایت کردن
debunking U کسی را اگاه و هدایت کردن
canalize U هدایت اجباری منشعب کردن
debunked U کسی را اگاه و هدایت کردن
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
lead U هدایت کردن بست اتصال
leads U هدایت کردن بست اتصال
debunks U کسی را اگاه و هدایت کردن
turn off guidance U هدایت هواپیماروی باند تاکسی کردن
trimmest U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trims U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trim U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
chassis U فریم فلزی که تختههای مدار را به همراه سیم ها و سوکتهای لازم در سیستم کامپیوتری پوشش داده است
arresting system purchase element U وسیله ضربه گیر سیستم مهار هواپیما
direction U هدایت
navigator U هدایت گر
total conductivity U هدایت کل
transduction U هدایت
lead U هدایت
navigators U هدایت گر
leads U هدایت
guidance U هدایت
leading U هدایت
conduction U هدایت
conductance U هدایت
steerage U هدایت
heat conduction U هدایت حرارتی
template U ریل هدایت
afferent transmission U هدایت اورانی
stream line U خط هدایت جریان
superconductivity U فوق هدایت
steerable U هدایت کردنی
conduction U هدایت تنظیم
conduction U هدایت گرم
templates U ریل هدایت
ionic conduction U هدایت یونی
conductible U قابل هدایت
conductance U میزان هدایت
conduct of fire U هدایت تیراندازی
commutate U هدایت وتغییر
enlightened U هدایت شده
vee guideways U مسیر هدایت "وی "
undirected U هدایت نشده
bus bar line U سیم هدایت
management U هدایت یا سازماندهی
managements U هدایت یا سازماندهی
canalization U هدایت در مسیر
dirigible U قابل هدایت
conductibility U قابلیت هدایت
electron conduction U هدایت الکترون
leading marks U نشانههای هدایت
electrical conductivity U هدایت الکتریکی
electric conduction U هدایت الکتریسیته
admittance U هدایت فاهری
conning tower U برج هدایت
hydraulic conductivity U هدایت ابی
afferent conduction U هدایت اورانی
conductivity U ضریب هدایت
conductivity U قابلیت هدایت
conductive U قابل هدایت
conduction velocity U سرعت هدایت
image line U هدایت تصویر
operating stand U اطاق هدایت
directors U هدایت کننده
heat conductivity U هدایت حرارتی
direction U هدایت رهبری
guide way U مسیر هدایت
joystick U سکان هدایت
director U هدایت کننده
fire direction U هدایت اتش
joysticks U سکان هدایت
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
conduction U رسانش الکتریکی هدایت
directors U برج هدایت تیر
barrels U وفیفه هدایت در یک ترمینال
specific electrical conductivity U هدایت الکتریکی مخصوص
high conductivity U قابلیت هدایت زیاد
transverse conductance U مقدار هدایت عرضی
increase in conductivity U افزایش قابلیت هدایت
susceptance U مقدار هدایت کور
traffics U تجارت هدایت شده
directors U هدایت کننده اتش
traffic U تجارت هدایت شده
conductivity U ضریب هدایت یا انتشار
barrel U وفیفه هدایت در یک ترمینال
guided missiles U موشک هدایت شونده
leads U سیر هدایت الکتریکی
director U هدایت کننده اتش
input of current U تغذیه و هدایت جریان
fire direction net U شبکه هدایت اتش
fire direction center U مرکز هدایت اتش
lead U سیر هدایت الکتریکی
hot blast main U هدایت هوای دم داغ
bell's bund U دیوار هدایت کننده اب
fire control U کنترل یا هدایت اتش
guided missile U موشک هدایت شونده
guded missile U موشک هدایت شوند
tactical control U کنترل و هدایت تاکتیکی
director U برج هدایت تیر
heat conductivity U قابلیت هدایت حرارت
current carring U انتقال یا هدایت جریان
directed net U شبکه هدایت شده
ballistic director U هدایت کننده بالیستیکی
directing staff U ستاد هدایت کننده
diathermacy U خاصیت هدایت گرما
trafficking U تجارت هدایت شده
vectored U تراست هدایت شونده
direction center U مرکز هدایت عملیات
directional U وابسته به راهنمایی و هدایت
ideal conductivity U قابلیت هدایت ایده ال
conductance U مقدار هدایت واقعی
conducting staff U ستاد هدایت کننده
trafficked U تجارت هدایت شده
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1معنی لغوی کیسینگ در رشته مهندسی آب چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com